يگانه زهرا جــــانيگانه زهرا جــــان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

يگانه زهرا ، دختري بي همتا

بي خبر از يك اتفاق

    دختر نازنينم، كه اينقدر آروم و معصوم خوابيدي     هيچ كدوممون از اتفاقي كه قرار بود براي گلمون بيفته، خبر نداشتيم.     در اولين ماهگردت، ماماني آبله مرغون گرفت (بعد از اون چند ماهي كه قبل از اومدنت بخاطر مشكلي كه پيش اومده بود، دكتر دستور استراحت مطلق به ماماني داده بود).     با اينكه دو روز (كه برام اندازه دو سال گذشت) تو رو ازم دور كردن كه مبادا اين مريضي به عسلكم سرايت كنه، اما ...   اما تو كه تازه يك ماهت تموم شده بود و هنوز به چهل روز نرسيده بودي، از ماماني آبله مرغون گرفتي          ...
10 فروردين 1390

آزمايش زردي 13/دي/89

واي كه چه روزي بود. دكترت آزمايش داده بود، چون احتمال ميداد كه  يه كمي زردي داشته باشي. ما هم برديمت آزمايشگاه الهي بميرم برات ماماني، وقتي سوزن سرنگ رفت تو دستت ، اشكت سرازير شد و ريسه رفتي. منم كه اصلا نتونستم جلوي خودمو بگيرم و مثل تو اشك ميريختم    تا دو ساعت بعد هم جواب آزمايشو دادن ، كه معلوم شد يه كم زردي داري البته نه اون زردي كه ني ني ها اول تولد دارن، زردي عسلك من از شير مادر بود  من خيلي خيلي ناراحت بودم، براي اينكه دكترت مطمئن بشه كه علت زردي همينه، گفت كه 24 ساعت نبايد شير ماماني رو بخوري و بايد بهت شير خشك ميدادم. بعد از يك روز دوباره بايد آزمايش م...
7 فروردين 1390

كيك تولد 28/آذر/89

      دختر گلم اين عكس دومين روز تولدته. ببين چقدر كوچولويي مامان ! آخه يه كم عجله داشتي كه زودتر بياي پيش مامان و بابا.     اون كيك قشنگم عمه مريم برات گرفته. همه از اومدنت خيلي خيلي خوشحالن.               ...
4 فروردين 1390

چشمان زيبا و معصوم

    اولين باري كه توي بيمارستان ديدمت، چشماي قشنگت رو باز كردي تا مامانو  ببيني. قربون اون چشماي خوشگلت ماماني   دختر نازم، تو ساعت 3:05 دقيقه صبح شنبه  27/ آذر/89  ، توي بيمارستان مادران بدنيا اومدي وزنت 2200 گرم ، قدت 45 سانتي متر و دور سرتم 33 سانت بود.  (خدا يه فرشته ناز كوچولو به ما داده بود، چون حدود 3 هفته زودتر بدنيا اومده بودي)   ...
2 فروردين 1390