يگانه زهراي عزيزم، تو هم توي بيمارستان بستري شدي و به خاطر اينكه حالت مثل ماماني بد نشه، به تو هم مثل من آنژيو كت زدن . الهي مامان بميره برات، چي كشيدي اون مدت اون يه هفته كه بستري بودي، مامان بزرگ مراقبت بود چون حال ماماني هم بد بود و دكترا اجازه نميدادن بيام بالا پيشت و بايد توي اتاق خودم ميموندم. بالاخره بعد از 8 روز از بيمارستان مرخص شديم. بابايي هم اين مدت خيلي خيلي ناراحت بود و غصه من و تو رو ميخورد. روزاي خيلي سختي بود و همه به خاطر اين اتفاق ناراحت بودن. مامان بزرگا و بابا بزرگا اين مدت خيلي زحمت كشيدن. خدايا! بازم مثل هميشه شكرت كه اين ف...